از لحاظ سنی دو سال از من بزرگتر بود و از لحاظ درسی سه سال (چون من یه سال دیر رفته بودم مدرسه). هم محلی و هم دبستانی (دبستان شهید نامجو سنجان) بودیم و هر دو از بچه های درسخون مدرسه. مادرش را در یه سانحه تصادف از دست داده بود (مثل خیلی از اونایی که خونهشون کنار جاده بود و عزیز یا عزیزانی را به برکت این جاده بین المللی از دست داده بودن). با اینکه با نامادریش در خونه مشکل داشت ولی تونست به مدرسه راهنمایی نمونه راه پیدا کنه و من وقتی رفتم راهنمایی شهید فهمیده او از اونجا رفته بود و فقط بچه های قدیمی خوابگاه ازش تعریف می کردن. دبیرستان را هم می گفت چون از راهنمایی نمونه خوشش نیومده رفت شهید چمران (ولی فکر کنم اختلافاتی که در خونه داشتن باعث افتش شده بود) و من باز هم بعضی وقتا توی مسیر مدرسه می دیدمش. فکر کنم از اولین دوره های نظام جدید در اراک بودن. من دبیرستان را رفتم حاج کاظمی و یه خبر مبهم بم رسید که رفته شریف و شاید اون موقع باور هم نکردم.
فکر می کنم که دو-سه سال پیش بود که
روی اینترنت فهمیدم آره داره دکترای مکانیک شریف می خونه و بعدا متوجه شدم که علم و صنعت اراک درس می ده و خیلی دوست داشتم که برم ببینمش.
امروز صبح که بابام رفته بود بیرون و اعلامیه ای را که کلمه
سنجانی اون توجه اش را جلب کرده بود، خونده بود، متوجه فوتش شدم و الان که داییم زنگ زد، فهمیدم که او هم بر اثر سانحه تصادف از دنیا رفته.
چیز زیادی نمی تونم بگم جز اینکه:
روحش شاد!