یک سنجانی!
وبلاگ شخصی ابراهیم سنجانی
و هوا بس ناجوانمردانه سرد است...
الان یه خبر از خبرنامه خوندم که حالم بدجور گرفته شد.
بدبختی اینه که الان دیگه نمی‌تونم درباره‌ی خیلی از مسائل بنویسم یا حداقل شفاف بنویسم.
وقتی فکر می‌کنم می‌بینم، جاهایی هم که ما ایرانیا را محدود نمی‌کنند، ما یا خودمون به شخصه و یا با فشار اطرفیان (که گاهاً از سر دلسوزی پیشنهاد می‌شه) مجبور می‌شیم خودمون را سانسور کنیم.
حالا وقتی هم که می‌خوایم خودمون باشیم، این «خود»مون را پشت نوشته‌هامون قایم می‌کنیم. مگه اینکه موضوع اون‌قدر فنی باشه که دیگه نشه روش مانور داد!
در کل آدمای شفافی نیستیم (حداقل در مورد خودم می‌تونم بگم که این مطلب تا حدودی درسته). حالا شفاف نبودن به کنار، امروزه دیگه رنگ به رنگ هم شدیم. من برای اینکه فلان پروژه را از فلان سازمان بگیرم، پیش مسئولین اون سازمان یه جور صحبت می‌کنم، اینجا برای دوستان یه جوره دیگه (که وقتی مقایسه می‌کنی می‌بینی اینا ۱۸۰ درجه با هم اختلاف فاز دارن).
اینه که حقمونه!
عقاید
جمعه گذشته کاظم (یکی از دوستان شیعه هندی ما) اومده بود خونمون.
این پسر باهوش برادر هم‌اتاقی ما در هند بود و کارشناسی ریاضی کاربردی از یکی از بهترین کالج‌های هند داره. یکی از دانشگاه‌های امریکا هم بورسش کرده بود که دروس حوزوی قم را به اونجا ترجیح داد و الان اومده ایران و از مؤسسه امام خمینی (مؤسسه ای که زیر نظر استاد مصباح اداره می شه) پذیرش گرفته و از این هفته هم کلاس‌های آموزش زبان فارسیش شروع شدن.


گناه تختی!
امروز، ۱۷ دی، که ایسنا مرکزی را چک کردم جلمه جالبی نوشته بود:
جرم تختی دوست داشتن مردم و محبت مردم نسبت به او بود ...
گناهی بس نا بخشودنی که امروزه دیگر خبری از آن نیست!

امروز مصادف بود با چهلمين سالگرد درگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی، روحش شاد!